Monday, April 23, 2012

دعا کن خدا



خدايا برايم دعا كن.

برايم به درگاه خودت دعا كن.

مي دانم دعاي خدا مستجاب مي شود

قلب گشادم



قلبم از خودمم گشادتره.. خون رو که میفرسته به سمت دست ها، یه نگاهی به مسیر تا سر انگشت ها میندازه و میگه عوووف، کی میره این همه راهو؟ بعد از همون آرنج دور میزنه از سیاهرگ بر میگرده. واسه همین دستام سرده معمولا
بنابراین، دستامو بگیر تو دستات.. و الی آخر 

دختر بودن



دختر بودن خوبه ، ايراني بودن خوبه، اما دختر ايراني بودن خوب نيست. وقتي يه دختر ايراني هستي بايد هواست رو جمع كني تا يه وقت چينيت نشكنه..
چون آقاي دوست پسر وقتي باهات دوستِ ، بهت ميگه سکس لازمه يه رابطه ست ، اما وقتي ميخواد ازدواج كنه مي گه آدم بايد تو رابطش خوددار باشه . نبايد سکس رو تجربه كرده باشي ، من بايد اولين نفر باشم .
مي دوني ، وقتي يه دختر ايراني هستي بايد حواست رو جمع كني که يه وقت بابات نفهمه عاشق شدي ...
اما عاشق شدن داداشت افتخاره .
وقتي يه دختر ايراني هستي نبايد شاد باشي ، چون اونوقت جلف ميشي و مامانت ، چپ چپ نگات ميكنه .
وقتي يه دختر ايراني هستي بايد تمام گذشتت رو پنهان كني ، چون آقايون رگ غيرتشون مي زنه بالا.
داداشت مي تونه خيلي راحت ساعت 10 شب تازه از خونه بره بيرون اما تو نه .
بايد بري لالا ، آخه دختري بايد همش فكر كني پسرا فقط پسرن ، به آدم بودنش چيكار داري
آخه اونا فقط در مورد دختر بودنت فكر مي كنن ... فكر چيه بابا ... بي خيال ... فقط ناناز باش ... يه ذره هم لوس باش ... همه چي حله ، مامان باباها هيچ وقت نمي خوان فكر خودشون و پسراشون رو عوض كنن .
اينا كه گفتم فقط يه ذرش بود دختر ايراني بودن خيلي سخته .
يه مدت خيلي طولانيه كه ذهنم رو به خودش مشغول كرده ... همه اينا كه گفتم در مورد خودم نبود ... چون من پسرم ... اما داشتم دختر ايراني بودن رو مي گفتم .
راستي چرا زن نبايد دست از پا خطا كنه ، اما بايد از خطاهاي تو بگذره 

ولی تو دنياي نامرد و نامردي «زن» بودن هم باعث افتخاره ها....

ویار این روزهای من


این روزها دلم یه آدمی رو می خواست که همه چیزهای که واسه من مهمن ، واسه اونم مهم باشه یه آدمی که همه چیزهایی جالبی که من و شگفت زده می کنه رو ببینه و بفهمه!
یه آدمی که برای حرف زدن باهاش احتیاج به تعریف و توضیح و تفسیر و مقدمه نداشته باشم ! یکی که میشد بهش زنگ زد و گفت دیدی چی شد دیدی این جوری شد دیدی بهت گفته بودم ؟
یه آدمی که همه ی گذشته رو همه ی فیلم رو همه ی تورو بدونه یه آدمی که اشک هات و گریه هات و بغض هات و شکست هات و خوشحالی هات و شانس هات و بدونه اسم مامان بابا و آدرس خونت و بدونه ! یه آدمی که بدونه چند سال پیش چی بودی و چند سال بعد می خوای چی بشی آدمی که آرزوهات و شنیده باشه !
آدمی که بدونه کجاهات زخمه کجاهات ترسه کجاهات امید !
آدمی که وقتی می بینیش بتونه حدس بزنه چرا الان اینقدر ساکت و بی رمق و غمگینی ! آدمی که چشم هات و بشناسه خودت رو بشناسه ! آدمی که منتظرت بمونه تا بهت بگه چی شد ؟ چی کار کردی ؟ یالا زود باش تعریف کن واسم !
یه روزایی دل آدم بدجوری یه همچین آدمی می خواد !
آدمی از جنس آدم همین و دیگر هیچ

انتخاب

کسی رو برای زندگیت انتخاب کن که اگه اب گرم کن تو صورتش ترکید بهونه های دیگه ای هم برای ادامه زندگی باهاش داشته باشی 

Sunday, April 22, 2012

تنهایی ، من ، یاسمین




تنهايي اين روزهايم را اين زن با صدايش پر مي كند. صدايي شبيه ضجه هاي آبستن وار زني كه توي دندانش جمع مي شود و بر لبش مي نشيند.
Naci En Alamo
 آهنگي ست كه ياسمين لوي براي سرزمين گمشده اش مي خواند. ناله هاي دودوک همراه ضجه هاي ماديان گمشده اي كه در رفت و آمد نفس جان مي دهد تمام حال ام را ديگرگون مي كند. 


ترجمه انگليسي و فارسي از متن آهنگ 
Naci En Alamo :


I Was Born in Alamo
I have no place
And I have no landscapes
I have no homeland.
With my cold fingers I make a fire
and with my heart I sing to you
The chords of my heart are crying.
من در تنهايي زاده شده ام
من هيچ سرزمين و چشم اندازي ندارم
و هيچ ميهني ندارم
با انگشتان سردم آتشي مي سازم
و با قلبم آوازي براي تو مي خوانم
و با تمام وجود در قلبم مي گريم

ارزش انسانی


ارزش هر انسان به انسانیتشه.ارزش هر انسان به میزان محبت و عشق به دیگرانه
.ارزش هر کسی به خود واقعیشه که این خود رو هر کسی برای خودش به نوعی تعریف می کنه و در پی بزرگ کردن خود..یکی به ارز های معنوی وجودش می پردازه یکی به ارزش های مادی که این یکی خیلی سطحی فکر می کنه و به خودش می پردازه..ارزش هر کس به جوهره ی وجودیشه..به ذاتشه..به امیالشه..به حرف هایی که برای گفتن و نگفتن داره...
به بزرگی روحشه...به همین سه نقطه هایی که گاهی فریادشون میزنه و میسازه خودشو..بسته به جهان بینی هر کس است
که کلا انسان و انسانیت رو در چه می بیند...ارزش ادمی به شرفشه ....به بی ر یا بود نشه .....به بامحبت بودن بااحساس بودنشه ....
اگه کسی این چیزای که گفتم رو نداشت مطمئن باش فقط شکل وظاهر ادما رو داره ودر کل ودر باطن حیوانی بیش نیست که تو لباس ادم خودشو قایم کرده نظر من اینه که ارزش انسان به چیزیه که میشه برای همیشه ذخیره کرد...یعنی عشق..
ما ادمها سه چیز مهم داریم که باید حفظ کنیم..ایمان. امید و عشق..که عشق مهمترین م برترینه اوناس..یعنی ایمان بدون عشق ارزشی نداره...امید هم بدون عشق بی ارزش وکم بهاست...
رخ و زبان و سن و سابقه و کوفت و زهر ماروو درد...بدون عشق یعنی هیچ
ارزش انسان به شناختشه از ناشناخته هایی که تو دنیا مونده و هیچ کی سعی نکرده بشناسه!
ارزش انسان تو نگاهشه..به تصویرایی که همیشه کشیده میشه اما هیچوقت هیچجا دیده نمیشه!
ارزش انسان به شنیدنشه..تو فریاد هایی که هرگز شنیده نشدن
ارزش انسان به باورشه...باور به همه ی ناباوری های آدمای امروزی...
باور به بودن هر کس تو هر جا تو هر مقام....باور به نفس کشیدن گل ها..
باور به ایمانش !
و به قول بابام که سالها قبل در این مورد بهم گفت....ارزش انسان به زندگی نکردنه ..زندگی رو به خودت حروم کنی تا بتونی اونو به دیگران هدیه بدی...این که از زندگیت لذت نبری تا دیگران از زندگیشون لذت ببرن.

  

دیوار مستراح

هیچوقت سعی نکنین رو دیوار روح کسی مثه دیوار مستراح یادگاری بنویسین،

،نکنین اینکارو خعلی درد داره 

لطفا گوسفند نباشید

یکی از همین صبحا

اگه یه روز صبح از خواب بیدار شدین دیدین هیجای بدنتون درد نمیکنه بدونین اون روز تو خواب مُردین 

جاده رفاقت

خوب گوش کن دااش ببین چی میخوام بِت بگم .یه بارم بیشتر نمی گم. جاده رفاقتو تا اون تهش که بری به یه دو راهی میرسی. رفیقای صمیمی وقتی به این نقطه می رسن شلواراشونو می کشن پایین و می شاشن به هر چی رفیق و رفاقته. بعدش هر کدومشون یکی از راه ها رو انتخاب می کنن و از هم دور می شن. حواستو جمع کن. به اون دو راهی که رسیدی باس راه سوم رو انتخاب کنی. از همون مسیری که اومدی برگرد! تَهِ مسیر هیچی نیست اِلا یه دو راهی که بدجوری بو شاش می ده 

مذهبِ سیاسی

مذهب کثیفت ترین سیاسته

ما و اونا




آنهايي که (از ایران) رفته اند همانطور که دارند يک غذاي سر دستي درست مي کنند تا تنهايي بخورند، فکر مي کنند آنهايي که مانده اند الان دارند دور هم قورمه سبزي با برنج زعفراني مي خورند و جمعشان جمع است و مي گويند و مي خندند.
آنهايي که مانده اند (در ایران) همان طور که دارند يک غذاي سر دستي درست مي کنند فکر مي کنند آنهايي که رفته اند الان دارند با دوستان جديدشان گل مي گويند و گل ميشنوند و از آن غذاهايي مي خورند که توي کتاب هاي آشپزي عکسش هست.

آنهايي که رفته اند فکر مي کنند آنهايي که مانده اند همه اش با هم بيرونند. کافي شاپ، لواسان، بام تهران و درکه مي روند .خريد مي روند…با هم کيف دنيا را مي کنند و آنها را که آن گوشه دنيا تک افتاده اند فراموش کرده اند.
آنهايي که مانده اند فکر مي کنند آنهايي که رفته اند همه اش بار و ديسکو مي روند و خيلي بهشان خوش مي گذرد و آنها را که توي اين جهنم گير افتاده اند فراموش کرده اند.

آنهايي که رفته اند مي فهمند که هيچ کدام از آن مشروب ها باب طبعشان نيست و دلشان مي خواهد يک چاي دم کرده حسابي بخورند.
آنهايي که مانده اند دلشان مي خواهد يکبار هم که شده بروند يک مغازه اي که از سر تا تهش مشروب باشد که بتوانند هر چيزي را مي خواهند انتخاب کنند.

آنهايي که رفته اند همانطور که توي صف اداره پليس براي کارت اقامتشان ايستاده اند و مي بينند که پليس با باتوم خارجي ها را هل مي دهد فکر مي کنند که آن جهنمي که تويش بودند حداقل کشور خودشان بود.
آنهايي که مانده اند همانطور که گشت ارشاد با باتوم دختر ها را سوار ماشين مي کنند فکر مي کنند که آنهايي که رفته اند الان مثل آدم هاي محترم مي روند به يک اداره مرتب و کارت اقامتشان را تحويل مي گيرند.

آنهايي که رفته اند ، پاي اينترنت دنبال شبکه 3 و فوتبال با گزارش عادل يا سريالهاي ايراني و اخبارهايي با کلام پارسي و ايراني هستند
آن هايي که مانده اند در حسرت دیدن کانالهای ماهواره بدون پارازيت کلافه مي شوند و دائم پشت ديش هستند.

آنهايي که رفته اند مي خواهند برگردند.
آنهايي که مانده اند مي خواهند بروند.

آنهايي که رفته اند به کشورشان با حسرت فکر مي کنند.
آنهايي که مانده اند از آن طرف ، دنیایی رویایی مي سازند.

اما هم آنهايي که رفته اند و هم آنهايي که مانده اند در يک چيز مشترکند:
آنهايي که رفته اند احساس تنهايي مي کنند.
آنهايي که مانده اند هم احساس تنهايي مي کنند.
بايد زندگي کردن را بياموزيم اين چندان به ماندن و رفتن ربطي ندارد.

نَـــــــــــــفَــــــــــــــس

     نَفَس تنگِ نَفَس تنگِ  
همیشه تودلم تنگِ
منو تو عاشقیم اما 
یکی شیشه س یکی سنگِ           
من اینجا بی توام اما
یکی باید رها باشه 
یکیمون بیصدا مُرده 
یکیمون باید صدا باشه 

کاغذِ سفید





یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت
   

صدای سکوت


شاید تو هم صدای سکوت را بشنوی و بتوانی آن را درک کنی.
در این دنیا صدایی زیباتر و رساتر از سکوت نشنیدم و نخواهم شنید.
صدایی که هر کسی را یارای شنیدن آن نیست و تنها می توان آن را با گوش دل شنید و نه با گوش تن. پس گوش دل خود را باز کنیم تا صدای سکوت را بشنویم که همان صدای خداست و صدای خدا آهنگ عشق است.
خدایا صدای تو طنین انداز ترین صداهاست که شنیدم اما

دوربین مدار بسته

این مکان مجهز به دوربین مدار بسته می باشد

خطاب به خود خودم
وقتی جایی این نوشته را میبینیم همه جوره حواسمون را جمع میکنیم که کار خلافی ازمون سر نزنه
اون وقت یه سوال
چقدر حواسمون به دوربینای خدا هست که همه جا به طور محسوس و نامحسوس در حال تماشای ماست؟