Sunday, June 10, 2012

تنهایی من


تنهایی من
بازی با اسباب بازیست به نام خیال
که تو آن را کوکش میکنی
و دوباره کوکش میکنی
و دوباره کوکش میکنی و دوباره و دوباره و دوباره..... نخته

من بدم بقیه خوبن

من از هیشکی متنفر نیستم از هیچ آدمیم بدم نمیاد فقط ترجیح میدم که کسی پیشم نباشه اینطوری راحت ترم

جنگ


ارنست همینگوی میگه دنیا جای خوبیه و ارزش جنگیدن رو داره
 من با قسمت دومش موافقم

دلتنگی

درسته اگه به من بگن بینِ روزو شب یکی رو انتخاب کن شب رو انتخاب میکنم ولی ولی (ولی ) دلم واسه خورشیدم تنگ میشه خوو ناچارن البت.

خودتو راضی کن

از دستِ همه و همه چی میشه فرار کرد 
حتی از دستِ خدا هم میشه فرار کرد 
فقط از دستِ خودت نمیتونی فرار کنی 
خودتو راضی نیگه دار 

گیج میزنیم آی گیج میزنیم

تو این تایمها برای رسوندن مفهموم دقیق واژه ی "دیروز" مشکل دارم 
دیروز نه پریروز آره دیگه نه دیروز ینی دیشب روزش 

جبران اشتباه

اشتباه رو درست نمیشه کرد 
ولی 
جبران میشه کرد 

موهای افشون

 اگه دیدین دختری شیشه ی ماشینشو پایین کشیده و داره موهاش باد میخوره مطمئن باشین داره نمیره مهمونی .

داره نمیره ؟؟؟

جوگیر

بالاخره اون روزی رو که فکرشو میکردم رسید من هم جو گیر شدم مثه خیلی از نویسنده هایی که جو گیر شدنو خفه شدن مُردن منم مُردم 
مُردم 
مُرد
مُر
مُ

دنبال بازی

نوشته هایی که آخرش بی مزه تموم میشن رو باس نویسندشو دار زد 
نوشته ها حق ندارن آخرشون بی مزه تموم شن نوشته ها باید پایان داشته باشن یه پایان جذابو شیرین یه پایانی که خوانندش بگرده دنبال نویسندش بگرده ببینه این نویسندش کجای این دنیا تو کدوم کنج خونه افتاده ،مخاطبش باس پیداش کنه مخاطبی که دنبال نویسنده ی متنی که ازش لذت نبرده نباشه رو باس آمپول هوا بش زد .

غریبه ی آشنا

کسی که یه ماهه داره نوشته هاتو میخونه
با نوشته هات زندگی میکنه
غریبه نیست ، حکم نونو نمک خوردن داره واست
شده یکی از خودت
بفهم اینو
نفهم

یاد گیری

بحث یادگیری که باشه دوستو دشمن نداره آدم از دشمنشم میتونه همه چی یاد بگیره 

رفیق

رفیق کسیه که وختی بش میگی چشاتو ببند نمیگه چرا ؟ سریع میبنده 
بــــدونِ فـــکر

من من من

 یه روز یکی رفت پیش بودا به بودا گفت : " من میخواهم شاد باشم " بودا بهش گفت اول کلمه ی " من " رو حذف کن بعدن کلمه ی " میخواهم " را .
خواستم از این تریبون استفاده کنم بگم ایول بودا

به هیشکی نگفتم

پر از غصه بودم پر از گریه اما
 به هیشکی نگفتم 
به هیشکی نگفتم 
 شبم بی ستاره س به هیشکی نگفتم دلم پاره پاره س غرورم نمیذاشت سرم خم شه جایی 
به هیشکی نگفتم عذابِ جدایی 
دو چشمِ تر اومد بدو بدتر اومد به هیشکی نگفتم صبوریم سر اومد دمـــــارم دراومد
به هیشکی نگفتم
به هیشکی نگفتم 
نگفتم 
نگفتم

هنراول

توی هنرا جای یه هنر خالیه که نه هیچ استادی میتونه آموزشش بده نه هیچ دانشگاهی میتونه واسش کلاس بزاره
این هنر هنره
 دوست داشتنه 
اینکه بتونی چطوری طرفتو دوست داشته باشی اینکه بتونی با دوست داشتنت نیمه های گمشده ی خودتو که دنبالشونی به هم بچسبونی دوست داشتن تو هر شرایطی جوری دوست داشتنتو بهش القا کنی که طرفت جذبت بشه تو هیچ کتاب و رمانیم نوشته نشده یه قانون نانوشته و یه هنر گمنامه فقط و فقط از عهده ی خودت بر میاد هر وقت تونستی یکیو اونقدر دوست داشته باشی که بتونه جذبت بشه اون موقع میتونی ادعای عاشق بودن بکنی .
زن و مرد هم نداره

شام آخر

شبو غیبتِ حضورت خونه از یاد تو سرشار من پر از ابر زمستون از شبو از خونه بیزار
سر میز شام امشب منو هق هقِ شبونه شام آخرو کجایی بوی نفرین میده خونه

آدمها

آدمهای این روزها هزارو یک چهره دارند
دست خودشان نیست دست خودمان نیست
اقتضای جامعه مان مارا به این سو سوق داده است
در دنیایی که اگر خودمان باشیم اگر هویت واقعیمان باشیم
همه از ما گریزان خواهند بود
مردم مارک مارا به خودمان ترجیح میدهند
مردم بوی عطر ما را حتی بوی سیگار کشیدنمان را بیشتر از خود واقعی ما میپسندند
مردم ما ندیده ها را از دیده ها بیشتر دوست دارند
ماهم باید نادیده باشیم تا دوستمان بدارند
باید برای هر ساعتمان چهره ای طراحی کنیم تا دوستمان بدارند
بیایید اینگونه باشیم اینگونه بیاندیشیم
از دروغهای خودمان لذت ببریم
مردم مارا اینگونه دوست دارند.

دوستیهای این روزها

آمدیم گفتیم دوستت دارم 
آمدند گفتند خداحافظ و رفتند

قدرت آدما


آدما سعی میکنن تواون آخرین لحظات
 یه کار یه رفتارمتفاوت یه حرکت انتحاری
 یاچیزی انجام بدن تا اون تعریفی قدیمی
که از خودشون توذهن آدماس تغییرکنه